جدول جو
جدول جو

معنی لس کوک - جستجوی لغت در جدول جو

لس کوک
کوک پایین در سازهای زهی، زخمه ای
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
ویژگی فلزی که مانند سکه ضرب شده است مثلاً طلای مسکوک، سکه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چپ کوک
تصویر چپ کوک
نوعی کوک کردن ساز متناسب با وسعت صدای خانم ها
فرهنگ فارسی عمید
(سُ)
جمع واژۀ سک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُ)
شعر سحکوک، موی سیاه. (آنندراج) (منتهی الارب). شعر سحکوک، شدید السواد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
شتر لاغر. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
سکه زده شده. (آنندراج). سکه زده. مضروب (زر یا سیم) : زر مسکوک. فضۀ مسکوک. سیم مسکوک: معیرالممالک یک دانگ از وزن عباسی را کم نموده، عباسی را شش دانگ مسکوک... نموده. (تذکره الملوک ص 23). طلا، مسکوک از قرار مثقالی پنجاه دینار. نقره، از قرار... (تذکره الملوک ص 23) ، میخ کرده. میخ دوزشده.
- سریر مسکوک، تخت میخ دوز کرده به آهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
لوئی ماری دو. ژنرال وانده. مولد پاریس. وی در نزدیکی فوژر جراحتی مهلک برداشت. (1716-1793 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لک که معرب و مفرس لکهه است و آن (یعنی لک) به هندی نام عدد صدهزار است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(لُ/ لَ)
دهی از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 67هزارگزی جنوب خاوری فهلیان و سه هزارگزی راه فرعی هرایجان به اردکان. کوهستانی، معتدل و مالاریائی. دارای 56 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
چاه تنگ سر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(لُ رِ چَ)
لرستان. حمداﷲ مستوفی گوید: تومان لر کوچک ولایتی معتبر است حقوق دیوانی آنجا که (به دیوان) اتابک میرفته صد تومان بوده است اماآنچه به دیوان مغول میدهند نه تومان و یکهزار دیناربه دفتر درآمده است. (نزههالقلوب چ اروپا ص 70). و نیز هم او در ذکر شعبه لر کوچک گوید: در ذکر مقام لران و سبب وقوع اسم لری برایشان یاد کرده شدند که درکول مان رود بودند چون در آن کول مردم بسیار شدند هرگروهی بموضعی رفتند و ایشان را بدان موضع بازخواندند چنانکه در آن، چنگردی اوتری و هر قبیله از لران که در آن کولی مقام نداشتند لر اصلی نباشند... چنانکه کوشکی، کنبلی، روزبهانی، ساکی، سادلرینی، داودی، عباسی، محمد کماری و گروهی (و) جنک رومی که امرای لر و خلاصۀ ایشانند از شعبه سلغوری اند و از شعب دیگران این اقوام اند: کارندی، جنکردی، فضلی، سنوندی، الانی، کاه کاهی و رجوارکی، دری، ویراوند، و مابکی، داری، آبادکی، ابوالعباسی، علوممائی، کچائی، سلکی، خودکی، بندوئی و جز ایشان منشعب شدند اما قوم ساهی ارسان ارکی بیهی اگر چه زبان لری دارند لر اصلی نیستند و دیگر دیهاء مارود، لر نیستند روستایی اند و این طوایف تا شهور سنۀ خمسین و خمسمائه هرگز سروری علی حده نداشته اند و مطیع دارالخلافه بوده در فرمان حکام عراق عجم بوده اند در این تاریخ حسام الدین سوهلی از ترکان اقسری از توابع سلجوقیان، حاکم آن دیار و بعضی خوزستان بود از قوم جنکردی محمد و کرامی پسران خورشید به خدمت سوهله رفتند و مرتبۀ بلند یافتند و ایشان را فرزندان معتبر خاستند... (تاریخ گزیده صص 547-548). لرستان یعنی اراضی لرنشین مقارن استیلای مغول به دو قسمت تقسیم میشد لر بزرگ و لر کوچک امروز به جای لر بزرگ کوه گیلویه و بختیاری قرار دارد و لر کوچک همان است که حالیه هم آن را لرستان میگوئیم و غرض از این قسمت اخیر که در آن ایام لر کوچک خواند میشده بیشتر ناحیۀ فیلی یعنی اطراف خرم آباد و اراضی پشت کوه بوده است. (تاریخ مغول ص 442). در مجمل التواریخ گلستانه (ص 204) مراد از لر بزرگ، ایلات لرستان حالیه و مراد از لر کوچک، ایلات بختیاری دانسته شده است یعنی به خلاف تقسیم فوق. رجوع به لرستان و لر شود. طوایف لر کوچک قبایلی بودند مخلوط از کردان آسیای صغیر و لران ایرانی که در حدود میان عراق عرب و عراق عجم ییلاق و قشلاق میکرده اند و کمتر وقتی حاکمی بر خود داشته اند امرائی که در لر کوچک حکم رانده اند اتابکان لر کوچک نامیده میشوند اگر چه چند نفر امیر معتبر از میان ایشان برخاسته و امارتشان نیز زیاد طول کشیده است ولی هیچگاه اسم و رسم امرای لر بزرگ را پیدا نکرده اند در سال 850 هجری قمری یکی از رؤسای لر کوچک که شجاع الدین خورشید نام داشت طوایف لر کوچک را تحت امر خود آورد و بر قلعۀ مستحکم مانرود از قلاع مستحکم لرستان استیلا یافت.و پس از وی سلسلۀ امرای لر کوچک تا اواسط قرن دهم هجری یعنی تا ایام سلطنت شاه طهماسب اول صفوی باقی بودند و آخرین ایشان که ذکری از او باقی است شاه رستم بن جهانگیر ملقب به رستم خان است که سمت للگی یکی از دختران شاه طهماسب را با حکومت لرستان داشته است. اینک فهرست امرای لر کوچک، (لرستان) و مدت امارتشان:
1- شجاع الدین خورشید بن ابی بکر بن محمد بن خورشید 580- 621 هجری قمری 2-سیف الدین رستم برادرزادۀ او. 3- ابوبکر بن محمد برادر سیف الدین رستم. 4- عزالدین گرشاسف محمد برادر ابوبکر. 5- حسام الدین خلیل بن بدربن شجاع الدین خورشید. تا 640 هجری قمری 6- بدرالدین مسعود بن حسام الدین خلیل 640- 658 هجری قمری 7- تاج الدین شاه بن حسام الدین خلیل 658- 677 هجری قمری 8- فلک الدین حسن و عزالدین حسین دو پسر بدرالدین مسعود 677- 692 هجری قمری 9- جمال الدین خضربن تاج الدین شاه 692- 693 هجری قمری 10- حسام الدین عمرو صمصام الدین محمود 693- 695 هجری قمری 11- عزالدین محمد بن عزالدین حسین 695- 706 هجری قمری 12- دولت خاتون زن عزالدین محمد و برادرش عزالدین حسین 706- 720 هجری قمری 13- شجاع الدین محمود بن عزالدین حسین از720 تا 750. 14- ملک عزالدین بن شجاع الدین محمود 750- 804 هجری قمری 15- سیدی احمد بن عزالدین 804- 815 هجری قمری 16- شاه حسین عباسی 815- 873 هجری قمری17- شاه رستم عباسی از 873 هجری قمری 18- اغوربن شاه رستم. 19- جهانگیربن اغور تا 949 هجری قمری 20- رستم خان بن جهانگیر 949- 978 هجری قمری حیات داشته است
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مقابل راست کوک. ساعتی که کوک آن از جانب چپ کنند. نوعی ساعت که راست کوک نباشد. ساعت چپ کوک. آن ساعت که از جانب چپ، کوک شود، (اصطلاح موسیقی) ساز چپ کوک. سیم چپ کوک
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ)
نام دهی است در حومه شیراز و در سه فرسنگ و نیمی میانۀ شمال و مغرب شیراز واقع است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لکوک
تصویر لکوک
جمع لک، از ریشه هندی سد هزاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
سکه زده شده پرشیان سکه زده، جمع مسکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چپ کوک
تصویر چپ کوک
کوک آلات موسیقی متناسب باصدای زن (زیر) مقابل راست کوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوک
تصویر سکوک
چاه تنگ دهانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوک
تصویر مسکوک
((مَ))
سکه زده، پول فلزی، جمع مسکوکات
فرهنگ فارسی معین
پول، سکه، سکه زده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع خانقاه پی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا گوسفندی که به راحتی قابل دوشیدن باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
تنبل، زیر کار در رو
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم شل و ول، تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
نمک مخصوص لیسیدن گوسفند و گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
کم جنب و جوش، آدم سست و تنبل
فرهنگ گویش مازندرانی
کوک بالا در سازهای زهی زخمه ای
فرهنگ گویش مازندرانی
سس کوت
فرهنگ گویش مازندرانی
از رنگ های گاو و گوساله
فرهنگ گویش مازندرانی
لمس کردن ما تحت مرغ جهت پی بردن به وجود یا عدم وجود تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
سوت زدن به کمک کف دو دست و دهان
فرهنگ گویش مازندرانی
خلط بینی، تفاله ی چای
فرهنگ گویش مازندرانی
بید مجنون
فرهنگ گویش مازندرانی